ديدگاه علماي اهل سنت درباره محمد بن عبدالوهاب
با ظهور دعوت محمد بن عبدالوهاب كه بر خلاف عقايد مسلمانان بود، مخالفين اين دعوت در بين اقشار مختلف جامعه به پاخواسته و كار محمد بن عبدالوهاب را بدعتي دانستند كه در درون اسلام به وجود آمده است كه بايد آن را هرچه سريعتر از ريشه سوزاند تا اسلام و دين مردم از آسيب جدي نگاه داشته شوند. مهمترين گروهي كه افكار ، عقايد و كردار محمد بن عبدالوهاب را در جامعه اسلامي به نقد كشيده و با او به مخالفت برخواستند، علماء بودند. از آنجا که علماء نقش اساسي در حفظ دين و عقايد مسلمانان را به عهده دارند، از افكار انحرافي و فعاليتهاي گمراه كنند محمدبن عبدالوهاب غفلت نكرده و تا ميتوانستند از طرق مختلف علمي، فرهنگي، سياسي برعليه او قيام كردند.
1-زيني دحلان:همچنانکه مشايخ محمد بن عبدالوهاب گفتهاند او گمراه ميشود و فتنه وهابيان بزرگترين فتنه در اسلام بود
زيني دحلان شيخ اسلام مسجد حرام و مفتي مكه بود . وي در کتاب فتنة الوهابية پيشبيني اساتيد محمد بن عبدالوهاب درباره گمراهي او را ذکر کرده و در ادامه گويد او طبق اين پيشبيني گمراه نيز شد. وي گويد:
وكان كثير من مشايخ ابن عبدالوهاب بالمدينة يقولون سيضل هذا أو يضل الله به من أبعده وأشقاه فكان الأمر كذلك
بسيارى از مشايخ و اساتيد پسر عبدالوهاب در مدينه مىگفتند: اين به زودى گمراه خواهد شد، يا خدا او را گمراه خواهد ساخت و همينطور نيز شد.
زيني دحلان، فتنة الوهابية ص4
وي همچنين در کتاب ديگرش درباره محمد بن عبد الوهاب چنين مينويسد که او مسلمانان قبل خود را کافر ميدانست و از مسلمانان نيز اين اعتراف را ميگرفت که قبل از ورود به آئين وهابيت بايد اول به کفر خود شهادت بدهند .بعد وارد دين جديد او شوند. وي در اينباره ميگويد:
إذا أراد أحد أن يتبعهم على دينهم طوعا أو كرها، يأمرونه بالإتيان بالشهادتين أولا ثم يقولون له إشهد على نفسك إنك كنت كافرا و إشهد على والديك إنهما ماتا كافرين و إشهد على فلان و فلان إنه كان كافرا و يسمون له جماعة من أكابر العلماء الماضين، فإن شهدوا بذلك قبلوهم و إلا أمروا بقتلهم و كانوا يصرحون بتكفير الأمة من منذ ستمائة سنة.و اول من صرح بذلک محمد بن عبدالوهاب، فتبعوه في ذلک. و اذا دخل انسان في دينه و کان قد حجّ حجة الاسلام قبل ذلک يقولون له: حجّ ثانياً؛ فانّ حجتک الأولي فعلتها و انت مشرک فلاتسقط عنک الحجّ. ويسمون من اتبعهم من الخارج المهاجرين و من کان من اهل بلدهم يسمونهم الانصار
هر کس که ميخواست وارد دين محمد بن عبد الوهاب شود، محمد بن عبد الوهاب دستور ميداد که شهادت بدهد بر اين که قبلا کافر بوده و شهادت بدهد که پدر و مادرش در حال کفر از دنيا رفتهاند و شهادت بدهد که فلان عالم و فلان عالم، به حال کفر از دنيا رفتهاند. و بسياري از بزرگان علماي گذشته را نام مي برد اگر آن شخص اين شهادات را ميگفت، از او قبول ميکرد و إلا او را ميکشت. .آنان تصريح به تکفير امت از ششصد سال پيش ميکنند، و اول کسي که تصريح به اين مطلب نمود محمد بن عبدالوهاب است، و ديگران از او در اين امر متابعت کردند. و اگر کسي به دين او وارد ميشد در حالي که قبل از آن حج بجاي آورده بود به او ميگفتند: دوباره حج بجاي آور؛ چرا که حج اولي که بجاي آوردهاي در حال شرک بوده و حجّ از تو ساقط نميگردد.و پيروانشان را اگر از مناطق ديگر بودند به مهاجرين واگر از شهر خودشان بود به عنوان انصار نامگذاري ميکرد.
وي در ادامه درباره عدم اعتناي محمد بن عبدالوهاب به کتب ديني و قتل مخالفانش مينويسد:
إنه كان يكتب إلى عماله الذين هم من أجل الجاهلين اجتهدوا بحسب فهمكم وانظروا واحكموا بما ترونه مناسبا لهذا الدين ولا تلتفتوا لهذه الكتب فإن فيها الحق والباطل وقتل كثيرا من العلماء والصالحين وعوام المسلمين لكونهم لم يوافقوه على ما ابتدعه
محمد بن عبد الوهاب به عمال نادان خود دستور داده بود كه برطبق فهم خود اجتهاد كرده و حكم كنند و به كتب اعتماد نكنند زيرا حق وباطل در آن كتب وجود دارد و علماء و صالحين و عوام مسمانان را بخاظر مخالفت با او کشت
زيني دحلان ، الدرر السنية في الرد علي الوهابية ،ص118-120
زيني دحلان در کتاب ديگرش وجود وهابيت را فتنهاي ميداند که در اسلام ظاهر گشت او مينويسد:
ابتداء فتنة الوهابية مع الرد عليهم بما يبطل ما ابتدعوه سنة 1205
وفي هذه السنة كان ابتداء الحرب والقتال بين مولانا الشريف غالب وطائفة الوهابية التابعين لمحمد ابن عبد الوهاب في عقيدته التي كفر بها المسلمين وينبغي قبل ذكر المحاربة والقتال ذكر ابتداء أمرهم وحقيقةحالهم فان فتنتهم من أعظم الفتن التي ظهرت في الاسلام
حقيقت حال وهابيان اين است که فتنهي آنها از بزرگترين فتنهاي بود که در اسلام پديدار شد
زيني دحلان ، خلاصة البيان في بيان امراء البلد الحرام ، 227-228
ترجمه زيني دحلان
در کتاب حليه البشر درباره شخصيت او آمده است:
فريد العصر والأوان، علي الهمة عظيم الشان، علم العلماء الأعلام، وملجأ السادة الكرام، عمدة الأفاضل، ونخبة ذوي الشمائل،
او يگانه روزگار و داراي همت بلند و مقام با عظمت و علمي براي علماي بزرگ، پناهگاه سادات با کرامت و فضلاء بود
الميداني الدمشقي ، عبد الرزاق بن حسن بن إبراهيم البيطار (المتوفى: 1335هـ)، حلية البشر في تاريخ القرن الثالث عشر،ص181، حققه ونسقه وعلق عليه حفيده: محمد بهجة البيطار - من أعضاء مجمع اللغة العربية، الناشر: دار صادر، بيروت، الطبعة: الثانية، 1413 هـ - 1993 م
2. سليمان بن عبدالوهاب: لازمه قول محمد بن عبد الوهاب اين است که تمام مسمانان کافر هستند
وي برادر محمد بن عبدالوهاب و نخستين کسى بود که در ردّ عقايد محمد بنعبدالوهاب کتاب نوشت. او فقيه حنبلي و از قضات حريمله بشمار ميرفت. سليمان بن عبد الوهاب معتقد بود که برادرش محمد بن عبدالوهاب همه را کافر ميدانست . وي در اين خصوص گويد:
إنّ هذه الأمور حدثت من قبل زمن الإمام أحمد في زمان أئمة الإسلام وأنكرها من أنكرها منهم ولا زالت حتي ملأت بلاد الإسلام كلّها وفعلت هذه الأفاعيل كلّها التي تكفّرون بها، ولم يرو عن أحد من أئمة المسلمين أنّهم كفّروا بذلك، ولا قالوا: هؤلاء مرتدّون، ولا أمروا بجهادهم، ولا سمّوا بلاد المسلمين بلاد شرك وحرب، كما قلتم أنتم بل كفّرتم من لم يكفّر بهذه الأفاعيل، وإن لم يفعلهاأيظنّون أنّ هذه الأمور من الوسائط التي في العبارة الذي يكفّر فاعلها إجماعاً، وتمضي قرون الأئمة من ثمان مائة عامّ ومع هذا لم يرو عن عالم من علماء المسلمين أنّها كفر بل ما يظنّ هذا عاقل بل واللّه لازم قولكم: إنّ جميع الأمّة بعد زمان الإمام أحمد رحمه الله تعالي، علماؤها، وأمراؤها، وعامّتها، كلّهم كفّار، مرتدون، فإنّا للّه وإنّا إليه راجعون، وا غوثاه إلي اللّه ثمّ وا غوثاه، أم تقولون ـ كما يقول بعض عامّتكم ـ إنّ الحجّة ما قامت إلاّ بكم، وإلاّ قبلكم لم يعرف دين الإسلام
اين امور (توسل به پيامبر گرامي(صلي الله عليه وسلم) كه تو موجب شرك و كفر مسلمانان مي داني) قبل از احمد حنبل و در زمان پيشوايان اهل سنت هم مطرح بود. جمعي آن را انكار كردند ولي هيچ يك از پيشوايان اسلام روايت نشده است كه مرتكبين اين اعمال را كافر و مرتد دانسته باشند، و دستور جهاد با آنها داده باشند، و بلاد مسلمانان را به همان گونه كه تو مي گويي، بلاد شرك و يا دار الحرب (جهاد) ناميده باشند، بلكه تو كساني را كه متوسلين به پيامبر گرامي (صلي الله عليه وسلم) را تكفير نكند نيز، كافر مي داني، گر چه خود به آن حضرت توسل نجويند
تو گمان مي بري كه علماي اسلام اتفاق نظر دارند كه واسطه قرار دادن پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) نزد خدا، موجب كفر مي شود، اينك هشتصد سال از زمان ائمه اربعه مي گذرد، از هيچ عالمي از علماي اسلام نقل نشده است كه اين امور را كفر دانسته باشند.
بخدا سوگند كه لازمه سخن تواين است كه تمام امت پيامبر(صلي الله عليه وسلم) بعد از زمان احمد حنبل، چه علما و چه امرا و چه عامه مردم، همه كافر و مرتدّ هستند. ( إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ)!
واغوثاه! و هزاران فرياد از اين سخناي شما.و يا بر اين خيال هستيد ـ همانگونه كه برخي از عوام شما به زبان مي آورد: قبل از شما كسي دين اسلام را نشناخته است و اسلام راستين توسط شماها معرفي مي شود.
سليمان بن عبدالوهاب ، الصواعق الإلهيّة في الرّد على الوهابيّة ص38
وي همچنين در جاي ديگر از کتابش عقايد وهابيان را از مفاهيم باطلي ميداند که کلام خدا و رسول را بر آن عقايد فاسد خود حمل ميکنند. او مينويسد:
وحملتم كلام الله تعالى ورسوله صلى الله عليه وسلم وكلام اهل العلم رحمهم الله على مفاهيمكم الفاسدة فانا لله وانا اليه راجعون
سليمان بن عبدالوهاب ، الصواعق الإلهيّة في الرّد على الوهابيّة، ص52
3.شيخ محمد بن عبدالله بن فيروز حنبلي: در ايجاد نطفه محمد بن عبدالوهاب شيطان شريک بود
عبد العزيز بن محمدبن علي العبد اللطيف نويسنده وهابي درکتاب دعاوي المناوئين که در حقيقت براي دفاع از محمد بن عبدالوهاب نوشته است، در بخشي که به معرفي مخالفان محمد ابن عبدالوهاب ميپردازد به معرفي شيخ محمد بن عبدالله بن فيروز حنبلي پرداخته و سخن ايشان را در باره محمد بن عبدالوهاب اين چنين نقل ميکند:
بل لعل الشيخ - يعني عبد الوهاب - غفل عن مواقعة أمه - يعني محمد بن عبد الوهاب - فسبقه الشيطان إليها فكان أبا لهذا المارد
بلکه اينگونه بوده که شيخ -يعني عبدالوهاب-در موقع وارد شدن بر مادرش - مادر محمد ابن عبدالوهاب-غافل شده وشيطان بر او سبقت گرفت، بنا بر اين شيطان پدر اين گردنکش بوده است .
شيخ محمد بن عبدالله بن فيروز حنبلي ، دعاوي المناوئين ص37
شخصيت فيروزي
صاحب کتاب السحب الوائله درباره شخصيت او بعد از اينکه او را به بزرگي توصيف ميکند، گويد:
بالجمله فقد کان في الحفظ آيه باهرة متوقد الذکاء کأن العلوم نصب عينه اخذ الحديث عن العلماء
او در حفظ نشانهاي آشکار و باهوشي زيرک بود که گويا علوم نصب العين او بود
السحب الوابله ص 400
4.شيخ انورشاه کشميري حنفي: محمد بن عبدالوهاب مردي کودن و بيسواد بود
شيخ انورشاه کشميري حنفي که از بزرگان علماء هند ميباشد و از او به محدث کبير ياد ميکنند، در شرحشان بر صحيح بخاري به نام «فيض البارى شرح صحيح بخارى» درباره محمد بن عبدالوهاب ميگويد:
أما محمد بن عبد الوهاب النجدي فإنه کان رجلاً بلدياً قليل العلم، فأنه يتسارع الي الحکم بالکفر ولا ينبغي أن يقتحم في هذا الوادي إلّا من يکون متيقظاً متقيناً عارفاً بوجوه الکفر وأسبابه.
اما محمد بن عبدالوهاب نجدى مردى كودن و كم عقل بود و در صدور فتواى كفر شتاب مى كرد در حالى كه شايسته نيست کسي وارد اين وادي شود، مگر كسي که اهل دقت و با تقوا باشد و انواع كفر و اسباب آن را به بلد باشد
انورشاه کشميري حنفي، فيض الباري علي شرح البخاري، ص252
شخصيت شيخ انور
در مقدمه همين کتاب مطالبي درباره اقوال علماء درباره شخصيه شاه انور ذکر شده است که به چند مورد اشاره ميکنيم:
شيخ تهانوي درباره او گويد:
و عندي وجود الشيخ محمد انور الکشميري من الدلائل علي ان الاسلام دين سماوي حق
وجود شيخ انور از نشانههايي است که اسلام دين آسماني و حقي است
همچنين کفايت الله دهلوي مفتي ديار هند گويد:
کان امة، اماما مقداما انه لم يمت و لکنه مات العلم و العلماء
شاه انور يک امت بود او امام دليري است که او نمرد بلکه با مرگ او علم و علماء مردند
با توجه به اين سخن اين عالم بزرگ حنفي، وهابيان پاسخ بدهند که آيا پيروي از محمد بن عبدالوهاب که شخصي بي سواد و کم عقل است، نشانه بيعقلي نيست؟
5. علاّمه ابن عابدين: پيروان محمد بن عبد الوهاب خوارج زمان ما هستند
ابن عابدين درکتاب ردّ المحتار در باب البغاة وقتي که درباره حکم باغي و خوارج بحث ميکند، چند جمله تحت عنوان مطلبي درباره پيروان عبدالوهاب، مينويسد:
كما وقع في زماننا في اتباع عبد الوهاب الذين خرجوا من نجد وتغلبوا على الحرمين وكانوا ينتحلون مذهب الحنابلة لكنهم اعتقدوا أنهم هم المسلمون وأن من خالف اعتقادهم مشركون واستباحوا بذلك قتل أهل السنة وقتل علمائهم حتى كسر الله تعالى شوكتهم وخرب بلادهم وظفر بهم عساكر المسلمين عام ثلاث وثلاثين ومائتين وألف
چنانکه (معناي خوارج) در زمان ما در مورد پيروان عبدالوهاب واقع شده است، که از منطقه نجد خروج کردند و بر حرمين (مکّه و مدينه) استيلا پيدا نمودند. آنان (وهّابي ها) تابع مذهب حنبلي بودند، ولي اعتقاد پيدا کردند، که فقط خودشان مسلمان هستند و هر که مخالف عقيدهاشان باشد مشرک است، و آنگاه با چنين عقيدهاي، قتل و کُشتار اهل سنّت و علماي اهل سنّت را مباح شمردند، تا آنکه خداوند متعال شوکت آنان را شکست و شهرهايشان را ويران نمود و سپاه مسلمانان در سال 1233 ه.ق. بر آنان پيروز شد...
علاّمه ابن عابدين ، رد المختار،ج 4 ، ص 262
ترجمه ابن عابدين
آلوسي درباره او گويد:
أفقه المعاصرين ابن عابدين
او از فقيهترين معاصرين بود
الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاى1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج 8 ص 140، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
بغدادي نيز او را مفتي و علامه معرفي کرده و گويد:
المفتي العلامة الشهير بابن عابدين
البغدادي ،إسماعيل باشا،(متوفاي: 1339هـ)، هدية العارفين أسماء المؤلفين وآثار المصنفين ج 6 ص 367، ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1413 –1992
نظرات شما عزیزان: